شهر نقاشی
شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۳۸ ق.ظ
شهردار هنرمندی که با رنگها به شهرش زندگی بخشید؛شهر نقاشیپنجره - وحید عماد - ادی راما، سالهای بسیاری را شهردار تیرانا، پایتخت کشور آلبانی بوده است.چیزی که او را در میان هم ردیفانش در شهرداریهای کشورهای اروپایی دیگر به شهرت رسانده است، آمیختن هنر و سیاست است که سبب شده است او تنها شهرداری باشد که از پیشینه هنری خود در اداره شهری به گستردگی تیرانا به خوبی استفاده کرده باشد
.
او نتیجههای گنجاندن حرفه پیشین خود را به عنوان یک هنرمند در سیاست بسیار مثبت میداند.
راما میگوید : در حالی که هنر تنها قسمتی از پاسخهای من به مشکلات بود، با چالشهای زیادی روبرو بودم و تخریب سازههای غیر قانونی در کنار استفاده از رنگ، با انگیزه احیای شهری که رنگها را از یاد برده است، ذهن و فکر مرا به خود مشغول کرده بود. در ابتدای کار بودجه شهرداری تیرانا چیزی نزدیک به صفر بود و بازگرداندن شهر به ریشههای هنری سابقش، بیش و کم ناممکن مینمود.
در زندگی قبلیام، من یک هنرمند بودم؛ البته هنوزهم نقاشی میکنم، عاشق هنرهستم و عاشق لذتی هستم که رنگها به زندگی و جامعه ما میدهند و تلاش میکنم بخشی از هنری را که دارم، وارد سیاست کنم .
وقتی نمای اولین ساختمان را با پاشیدن رنگ نارنجی فسفری روی خاکستری تیره، رنگ کردیم، چیزی غیرقابل تصور رخ داد. ترافیک سنگینی شد و جمعیت زیادی جمع شدند، انگار یک تصادف بسیار خیره کننده رخداده است.یک پرسش اساسی
سپس ما یک انتخابات برگزار کردیم. شگفت انگیزترین انتخاباتی که در عمرم دیده بودم. ما از مردم پرسیدیم، «آیا اینکار را دوست دارید و دوست دارید ساختمانهایی داشته باشیم که اینطوری رنگ شوند؟»
دومین پرسش این بود که «می خواهید این را متوقف کنیم یا ادامه دهیم؟»
برای پرسش اول 63 درصد مردم گفتند بله، ما این کار را دوست داریم و 37 درصد گفتند نه! ما دوست نداریم اما برای پرسش دوم، نیمی از آنها که اینکار را دوست نداشتند هم میخواستند، کار ادامه پیدا کند!
آنوقت ما تغییر را مشاهده کردیم.
برای نمونه، مردم در خیابانها آشغال کمتری میریختند و مالیات پرداختند و دنبال پیدا کردن حسی بودند که گویی فراموش شده بود .
روزی داشتم در خیابانی که بتازگی رنگ شده بود قدم میزدم، در مقطعی که داشتیم برای کاشت درختها برنامهریزی میکردیم. متوجه شدم مغازه داری و همسرش یک نمای شیشهای برای مغازه شان گذاشتهاند.
آنها کرکره قدیمی را در محل گردآوری زبالهها انداخته بودند.
از آنها پرسیدم، چرا کرکره قدیمی را دور انداختید؟ پاسخ دادند: چون خیابانها امن تر شده اند.
«امن تر؟ چرا؟ آیا پلیسهای بیشتری استخدام کرده اند؟»
و آنها با خنده گفتند: «بی خیال بابا! چه پلیسی؟ میتونی خودت ببینی، اونها رنگها هستند... چراغهای خیابونی، پیاده روهای جدید بدون چاله درختان، پس همه جا زیباست و امن هستند.» البته این احساس اشتباهی نبود.
جرمها به واقع، کاهش پیدا کرده بودند.
اگر چه رنگهای روی دیوار بچهها را تغذیه نکرد و مریضها را هم شفا نداد و بی سوادان را با سواد نکرد، اما امید و روشنایی را به مردم میداد، امیدی که مردم ببینند که راههای گوناگونی برای انجام کارها هست؛ یک روح متفاوت و یک حس جدید در زندگی.
ما 123 هزار تن بتون را از کنار رودخانه ها جمع کردیم. بیش از 5 هزار ساختمان غیرقانونی را در سراسر شهر تخریب کردیم، ساختمانهایی که گاه به بلندی 8 طبقه بودند.
ما 55 هزار درخت و بوته در خیابانها کاشتیم و مالیات سبز را پدید آوردیم و همه قبول کردند.
حالا همه تاجران مالیات را مرتب پرداخت میکردند.
ما با رقابت آزاد توانستیم در ساز و کار مدیریتمان هم کارمندان جدید بسیاری را به کار بگیریم .
منبع: Borgenmagazineانتهای خبر/ قدس آنلاین / کد خبر: 126700
۹۲/۰۳/۱۱